نه از مرداب سر مانند نیلوفر در آوردم
گل سرخم که سر از شیشه ی قمصر در آوردم
نه خورشیدم ،نه ماهم، من به دنبال تو روز و شب
گهی از باختر، گاهی سر از خاور در آوردم
من انگور سنابادم، که زهر اول به من دادند
بد اقبالی نصیبم شد، سر از ساغر در آوردم
مگر با این گروه نابرادر چند یوسف بود
که من از چاه هر دم یوسفی دیگر در آوردم؟
به من گفتی که "من مات من العشق." از کجا آمد
برایت مُردم و از عشق قدری سر در آوردم
شبی دیدم که ماه از کوچه ی ما رد شد، انگاری
تو را در چادری گلدار دیدم، پر در آوردم
در قلبم با «شهید فهمیده» زندگی کرده بودم
سر ,اول ,زهر ,انگور ,ی ,سنابادم، ,سر از ,که زهر ,اول به ,به من ,سنابادم، که
درباره این سایت